چقد ننوشته ام. خوشحالم و نومید. اولین باری که صدام کردی عروس قشنگ هیچ وقت هیچ وقت فکر نمیکردم بتونیم کنار هم زندگی کنیم. یعنی فکرش را می کردم. ولی یک طور ناباورانه ای بود. آن شب بعد از خواستگاری وقتی از خانه مان رفتی مطمئن شدم جایی که دامن پرچین من گیر کرد به دست های تو، همانی بوده که باید. این روزها، این همه درگیری ها و اذیت شدن ها، کش و قوس ها، این دیگرانی که نخواستن و این مایی که خواستیم، هر روز بیشتر مطمئنم می کند که درست بوده. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تعمیرات یخچال مشهد | نمایندگی تعمیرات یخچال در مشهد مبلمان اداری یکتا سمپاشی سوسک موریانه در استان اصفهان تخفیف دونی شنیده های هنری خرید زیورآلات زنانه پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان بیستمین پرسش مهر ریاست جمهوری دانلود فیلم ایرانی رایگان و مستقیم فروشگاه فلزات